سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/5/10
10:8 عصر

هوای دلم ابری است

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله

بعضی وقتها دلم برای آشناها تنگ می شود. اما خب همیشه که همه در دسترس نیستند. اصلا بعضی ها همیشه آشنا نیستند. بعضی آدم ها در زندگی انسان موقتی هستند. می آیند و می روند و وقتی که رفتند هر چقدر هم دل تنگ شود یا هر قدر هم که دنبالشان بگردی بی فایده است. اعتقاد شخصی من این است که آن ها که می روند اصلا نیامده بودند که بمانند و رهگذری بیش نبودند. ولی باز هم به هر حال گوشه ای از زندگی ما را خواه ناخواه پر کرده اند. سوای همه این حرف ها اگر بخواهم سهم وبلاگستان را از بقیه قسمت ها جدا کنم، وقت های دلتنگی به وبلاگ دوست و آشنا سر میزنم، که الحمدلله اتفاقا دقیقا همینجور وقتها وبلاگ هیچ احدالناسی به روز نشده و هر جا سر می کشی بر دلتنگیت اضافه می شود. وقت هایی که آدم دنبال کسی می گردد آخر سر که کله مبارک، محکم به دیوار بن بست می خورد می فهمد که چقدر غریب است و هیچ کس را ندارد و اصلا آشنا کجا بود. و اتفاقا دقت کرده ام که وقت هایی که حس میکنی اوضاع خوب است و خوشحالی درست در همین وقت ها همه دوست ها و آشنا ها یادت می کنند. پشت تلفن آنقدر با تو کار دارند که کم می آوری و اجبارا جواب چند نفری را نمی دهی. پشت سر هم پیامک های با مزه و خنده دار و احوالپرسی و ال و بل می آید. آمار بازدید وبلاگ بالا می رود و کامنت ها هم بیشتر از همیشه، خلاصه آنقدر سرت شلوغ می شود که ازآن شرایط خوشی هم نمی توانی استفاده کافی و وافی بکنی. ظاهرا اینکه از قدیم گفته اند کار دنیا همیشه برعکس است واقعیت دارد.

پی نوشت:
هوای دلم ابری است، از همان وقت های دلتنگی است که اتفاقا هیچ کس هم نیست....


89/5/6
5:57 عصر

مناجان عاشقانه شعبانیه با حضرت خدای تعالی

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، مناجات شعبانیه، نجوای عاشقانه با حضرت دوست

بسم الله

این جملات عاشقانه ی منتخب من است از یک مناجات عارفانه. مناجات با حضرت عشق صفایی دارد. شیرین است. دریایی است که وقتی واردش می شوی تمامی ندارد. حلوایی است که وقتی از آن می خوری باز هم می خواهی. هوایی است که وقتی دنبالش بروی بیشتر هوس می کنی.

اللهم صل علی محمد و ال محمد و اسمع دعایی اذا دعوتک و اسمع ندایی اذا نادیتکای خدا درود فرست بر محمد و ال محمد و بشنو دعای مرا هنگامی که تو را بخوانم و بشنو ندای مرا هنگامی که تو را صدا کنم.الهی ان حرمتنی فمن ذالذی یرزقنیخدایا اگر مرا محروم کنی پس چه کسی مرا روزی دهد.و ان خذلتنی فمن ذالذی ینصرنیو اگر مرا خوار کنی چه کسی مرا یاری دهد.الهی جودک بسط املی و عفوک افضل من عملیخدایا جود و بخششت بساط آرزوی مرا گسترده و عفو تو بهتر از عمل من است.الهی ان اخذتنی بجرمی اخذتک بعفوکخدایا اگر مرا به جرمم مؤاخذه کنی تو را به عفوت بازخواست می کنم.و ان اخذتنی بذنوبی اخذتک بمغفرتکو اگر مرا به گناهانم مؤاخذه کنی تو را به مغفرتت بازخواست میکنم.و ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبکو اگر مرا داخل آتش گردانی اهلش را آگاه می کنم که تو را دوست دارم.

الهی هب لی کمال الاتقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النورفتصل الی معدن العظمه و تصیر اروحنا معلقة بعز قدسک خدایا مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرماو روشن ساز دیده های دل ما را به نوری که با آن نظر کنند به سوی تو تا آنکه پاره کند دیده های قلب ها حجاب های نور را، پس واصل گردند به نور عظمت و بپیوندند جان های ما به مقام قدس عزتت.الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا عن سواک منحرفا و منک خائفا مراقباخدایا و ملحق کن مرا به نور مقام عزتت که نشاطش از هر لذت بالاتر است، تا آنکه باشم شناسای تو و از غیر تو رو بگردانم و از تو ترسان و مراقب فرمانت باشم.

 پی نوشت:
_اَنا اُحِبُکَ یا اَلله.
_همیشه در لحظه آخر خدا نزدیک تر میشه.


89/5/3
7:35 عصر

چادر،حجاب است.

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های اجتماعی، چادر حجاب برتر، انواع چادر در ایران

بسم الله

امروز در وبلاگ گل دختر مطلبی با عنوان (چادر من کو؟)، خواندم. خب به نظر من چادر من و شما سرمان است.! این پست را نه فقط در جواب این مطلب، بلکه چون زیاد در جمع هایی بوده ام که بر سر این قضیه بحث کرده اند می نویسم.

چادر هایی که با طرح های مختلف از جمله ملی، کمری، صدفی یا همان دانشجویی، عربی،لبنانی، امارتی، عبایی و حتی چادر شالی هیچ کدام نقشه دشمن برای از بین بردن حجاب کامل یا سبک کردن چادر نیست. بلکه اصل قضیه این است که با آن افتضاحی که از نظر فرهنگی دولت اصلاحات در جامعه به بار آورد که جای بحث فراوان دارد، حدودا سال 1382 بود که عده ای خودی دست به کار شدند و برای ترویج حجاب و چادر چاره ای اندیشیدند.

خواهر عزیزم، مگر شما تا به حال ندیده ای که کسی به خاطر سختی چادر ایرانی چادر را کنار گذاشته و اول با مانتوی بلند و روسری بلند در جامعه حاضر شده و بعد رفته رفته مانتو کوتاه تر شده و روسری کوچکتر شده است و ... شما تا به حال در هم کلاسی ها، آشناها، هم محله ای ها، فامیل ها، دوستان ندیده اید که کسی بچه دار شده و همزمان بغل کردن بچه و گرفتن چادر ایرانی برایش سخت بوده و چادر را اجبارا کنار گذاشته است؟ گرفتن چادر ایرانی با دست و  نگه داشتن چادر و حفظ حجاب کامل و همزمان خرید کردن یا بچه بغل کردن سخت است. خواهر من همه که در قدرت ایمان و یا تحمل سختی ها مثل هم نیستند، هر کسی ظرفیتی دارد.

بعد اینکه کجای دین و کدام امام گفته است که حجاب کامل فقط چادر ساده ایرانی است؟
آری، حجاب کامل چادر است چون رنگ آن مشکی است که از نظر روانشناسی رنگ مشکی حرف های فراوانی دارد و بهترین برای حجاب است؛ چون تنگ نیست و برجستگی ها ی بدن زن را نمایان نمی کند و اصل حجاب هم برای همین، حجاب است؛ چون از سر تا پا را می پوشاند. خب این خصوصیات هم در چادر ساده ایرانی هست هم در چادر لبنانی و هم در چادر کمری(همان چادر چاقچور قدیم). بقیه چادر هایی را هم که نام بردم هزاران شرف دارند به هر نوع مانتویی که فکر کنید، حتی همان حجاب لبنانی ها که مانتوهای بلند و روسری های مشکی می پوشند. به هر حال آن هم مانتو است و زیبایی خود را دارد ...

چه چادر ایرانی ساده و سنتی و چه چادر ملی یا لبنانی، هر کدام را که سر کنیم بستگی به خود فردی دارد که چادر را انتخاب کرده است.
حتی با چادر سنتی ایرانی هم می شود طوری بود که حجاب کامل نباشد. کما اینکه هستند خانمهایی که در خیابان می بینیم و بعضا دستشان از مچ بیشتر نمایان است، جلوی چادر مرتبا باز است ، گردی صورت هم بیش از حد مجاز معلوم است. همین ها بودند که ذکر کردم به خاطر سخت بودن کنترل چادر ایرانی به مانتو روی می آوردند و کم کم همه چیز بر باد فنا می رفت. ولی همین خانم ها یا دختران جوانی که ممکن بود چادر را کنار بگذراند اکنون چادر ملی و چادر شالی و غیره را به مانتو ترجیح می دهند. آیا این واقعا جای شکر ندارد؟

من چون خود به شخصه درگیر این مسائلی که عرض کردم بوده ام و از نزدیک با این افراد در تماس بوده ام بنابراین به صدق و دقت حرفی که میزنم اطمینان ویقین کامل دارم.

باز هم می گویم نباید دگم بود و متعصبانه فکر کرد. این  اعتراض مثل آن است که زنی که علاوه بر چادر پوشیه هم می زند به بقیه اعتراض کند که چرا اینها پوشیه نمی زنند. همه در قدرت ایمان و تحمل و صبر ظرفیت یکسانی ندارند. هیچ زن مومن محجبه ریشه داری چادر ایرانی را کنار نمی گذارد تا چادر ملی تنگ یا چادر شالی بپوشد. پس چادر این طیف سرشان است.اتفاقا دست خانم جنابی که طراح اصلی انواع چادر بود درد نکند که باعث شد بسیاری از دختران سر زمین من، به جای روی آوردن به انواع مانتوهای مدل به مدل و رنگارنگ طراحی شده توسط غرب زدگان، به چادر روی آورند. رنگ بندی چادر ها هم چند رنگ بیشتر نیست مشکی، قهوه ای، سرمه ای، طوسی که هیچ کدام هم رنگ های مهیجی نیستند.

بر تمام دختران ایران زمین که چادر را با هر اسمی که باشد، به عنوان پوشش انتخاب می کنند، درورد می فرستم.


پی نوشت:
_من دگم نیستم.من متعصب نیستم. من نمی خواهم به خاطر تعصب بیخودی و شخصی من روی مسائل دینی، عده ای را از دینم زده کنم.
_اصل طرح های خانم جنابی، هم چادر ملی، هم کمری، هم صدفی و هم چادر شالی همه به گشادی چادر لبنانی بودند اما  هنگام دوخت، خیاطان بنابر سلیقه خانمی که چادر را انتخاب کرده و سفارش می دهددر طرح اصلی آن دست می برند. ولی باز هم مانتو نیست چون رنگ مَحرَم است، چون بلند است، چون به تنگی و چسبانی مانتو نیست. چون حجاب است.  

پی نوشت:
لینک این مطلب در حجاب نیوز


89/5/2
9:5 عصر

بدحجابی و شکست مسلمانان در اندلس اسپانیا

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های اجتماعی، طرح مبارزه با بدحجابی و نحوه اجرای آن، اندلس و علت شکست اسلام، جنگ نرم و ترویج بی حجابی در ایران

بسم الله


ادامه بررسی طرح مبارزه با بدحجابی و نحوه اجرای آن
مرا به تحقیقی در مورد اندلس اسپانیا واداشت. در سال 711 میلادی مصادف با سال 92 هجری قمری، یک دسته از مسلمانان به رهبری طارق بن زیاد که نام وی در تنگه جبل الطارق ابدی شده است توانستند بخش اعظم اسپانیا را فتح کنند. اعراب قلمرو جدید خود را در اسپانیا اندلس می گفتند و شهر قرطبه را به پایتختی برگزیدند. در سال 756 میلادی مصادف با سال 139 هجری قمری، فردی از خاندان بنی امیه بنام عبدالرحمن با کمک هوادارانش در اندلس به حکومت میرسد و حکومت مستقل امویان را در اندلس تاسیس میکند. هر چند حکمرانان مسلمان نسبت به پیروان مذاهب دیگر با مدارا و تسامح رفتار میکردند اما استقبال ساکنین اسپانیا از دین جدید بسرعت افزایش می یافت .

اروپا وقتی متوجه شد که اندلس خطر بزرگی برای نابودی قدرت استعماری حکومتها و کلیساهایش است از راه های مختلف به تلاش افتاد که کاری بکند، سدی در برابر اینها به وجود بیاید تا مردم اروپا بیدار نشوند و در همان جهل و نادانی بمانند و استعمارگران به حکومت ستمگرانه خود ادامه بدهند.

مهمترین برنامه های سیاسی که به این منظور پیاده کردند
که در حقیقت خطرناک ترین حمله به پیکر قوی و نیرومند جامعه اسلامی آندلس بود این بود که عده ای از زنان خودفروش را تشویق کردند و بودجه هایی در اختیارشان گذاشتند که بیایند به طرف آندلس و جوانها را به ارضای تمایلات جنسی از طریق غیر مشروع جلب کنند.
در اوایل، جامعه اسلامی آگاه تر بود از اینکه این کلک در او مؤثر باشد و با هوشیاری و شدت تمام این کلک را خنثی کردند و این

زنان به اروپای خودشان برگشتند.اما دوباره این کاروان تمدن اروپایی، یعنی کاروان فاسد کردن جوانان به طرف آندلس سرازیر شد و بودجه های سنگینی در اختیار این زنان قرار گرفت. نه تنها به وسیله لطافت و زیبایی خودشان، بلکه پول هم می دادند به جوانان و برای لحظاتی جوانان را به طرف خودشان جلب می کردند. زمان گذشت تا کار به جایی رسید که جوانان بدون پول هم، آنقدر سست عنصر شده بودند که مقاومت اسلامی و ایمانی خودشان را از دست داده بودند و به طرف این زنان کشیده می شدند. باز فساد و تباهی در جوانان جلوتر رفت، به حدی که اینها دلباخته می شدند در برابر این زنان جلف و خود فروش و پول هم می دادند که ایندفعه زنها اظهار تمانع می کردند.

البته زمان زیادی گذشت تا بالاخره جوانان اندلسی از آن حد شجاعت و شهامت اسلامی خودشان به این حد پوچی و وقاحت و ذلت و حقارت رسیدند. به هر صورت این حربه خطرناک، کارگر افتاد و اروپا متوجه شد که جوان آندلسی دیگر دارای آن نیرو و قدرت جنگی و مقاومت عظیم و انگیزه ایمانی و جهاد نیست که اگر به سرزمینش حمله ای بشود بتواند برای مدتها مقاومت کند. این بود که برای سالها و حتی قرنها لشکرکشی های متناوب کوچک و بزرگ از نقاط مختلف اروپا، به طرف آندلس جریان پیدا کرد و این حملات متوالی کم کم پیکر آندلس را ضعیف کرد تا حدی که دستگاه مشهور ننگین «تفتیش آراء و عقاید» در آندلس از طرف اروپایی ها به وجود آمد که هر جا انسانی اظهار مختصر تمایلی به تمدن اسلامی می کرد با انواع شکنجه های ننگین و غیر اسلامی که شاید در دنیای امروز خودمان هم نمونه اش پیدا نشود روبرو می شد.

با روی آوردن جوانان به زنان بی حجاب و بدکار حکوت آندلس نیروی پشتوانه خود را به راحتی از دست داد و آن عظمت اسلامی را به راحتی در هم شکست.

دشمن کنونی اسلام و جامعه اسلامی، و به خصوص دشمنان ایران بعد از آنکه نتوانستند با حمله نظامی انقلاب اسلامی مردم ایران را در هم بشکنند و خللی در ایمان آنها به وجود آورند اکنون به این حربه قدیمی خود متوسل شده اند. شاید بتوان گفت که بزرگترین سلاح ابزاری جنگ نرم هم، همین تاکتیک است. یعنی دشمن امروز از دو جهت حمله را آغاز کرده است. اول با برداشتن حجاب از سر زنان مسلمان و ریختن و از بین بردن حیا و شکستن قداست عفت، در زنان جامعه اسلامی. دوم با از بین بردن حیا و شکستن قداست عفت، در مردان مسلمان و از بین بردن تدریجی غیرت در مردان. به نظر من امروز مهمترین منطقه ای که دشمن در این جنگ نرم هدف گرفته است این دو منطقه می باشند.

و برای این کار هم ابزارهای مناسب و کارآمدی را به کار گرفته اند از جمله پخش گسترده فیلم های غیر اخلاقی در جامعه، سوق دادن تفکر جوانان به گرای مشخصی که خود در نظر دارند که همان گرایش به بی بند و باری است از طریق کانال های هدایت شده و هدفمند ماهواره،جذب کاربران به سایت های اینترنتی با برنامه های خاص و هدفدار، ترویج انواع مهمانی های غیر اسلامی و غیر اخلاقی، ترویج ارتباطات غیر شرعی و غیر ایرانی در بین جوانان ایران و ...

به نظر می رسد جوانان مسلمان باید به فکر تشکیل لشکر های سازماندهی شده برای مقابله با این جنگ نرم باشند و گرنه با بی برنامه گی و عمل کردن های غیر سازماندهی شده باید احتمال شکست را هم داد. و این را در نظر داشته باشیم که ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم.

پی نوشت:
لینک این مطلب در حجاب نیوز


89/5/1
7:22 عصر

و قـال الانســان ما لهــا

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، اعتقاد به اصول دین به طور فطری در انسان

بسم الله
امروز صبح فیلم سینمایی مومیایی 3 از کانال سوم صدا و سیما پخش شد. زن جادوگری که عمر جاودانه داشت،  2000 سال قبل از میلاد مسیح امپراطور ظالمی و لشکریانش را طلسم کرده بود. فقط بر طبق شرایطی امپراطور میتوانست دوباره زنده شود و اگر پس از زنده شدن از چشمه آب خاصی می خورد عمر جاودانه می یافت. آخر فیلم امپراطور که زنده شده بود و آب آن چشمه کذایی را هم خورده بود سربازانش را احضار کرد و ناگهان زمین باز شد و سربازان که همه یا نابود شده بودند یا استخوان های تیکه تیکه شده ای از آنها به جای مانده بود از زمین بلند شدند و دوباره جان گرفتند و شروع به حرکت و اطاعت از امپراطور کردند. زن جادوگر که حریف اصلی امپراطور مومیایی شده به حساب می آمد هم، ارواح انسان های خوب را احضار کرد تا به مقابله با افراد آن امپراطور ظالم بپردازند. دوباره زمین شکافته شد و همانطور که خاک در هوا بلند می شد آدم های دیگری بلند شدند و شروع به اطاعت از آن زن جادوگر کردند. برایم جالب بود که همه افراد به رستاخیز و معاد اعتقاد فطری دارند اما مثلا این ها که خدا را هم حتی قبول ندارند همان اعتقادات را در قالب اطاعت از جادوگر یا امپراطور به تصویر می کشند و به جای خدای یگانه برایشان امپراطور طلسم شده یا زن جادوگر در صور می دمد و هم ارواح و انسان ها را احضار می کند. همانطور که این صحنه های فیلم پخش می شد من هم بلند می خواندم بسم الله الرحمن الرحیم اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان ما لها یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحی لها یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیرو اعمالهم فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره صدق الله العلی العظیم.


89/4/30
6:52 عصر

السلام علیک یا علی بن الحسین الشهید

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های ادبی، مناسبت ها، میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام

بسم الله

علی اکبــر، ماهِ حسیـن است. علی اکبــر همان نجمِ آل هاشمی است که جمال او چون جدّش محمد بن عبدالله رسول رب العالمین و نحوه راه رفتنش چون مادرش فاطمة الزهرا سیدة النساء العالمین است.  علی اکبــرِ حسین، تحسین شده علی و زهرا علیهم السلام است. علی اکبر است که پدر و عمویش سرورِ جوانان اهل بهشتند. علی اکبــر، جوانِ رعنایِ حسین است که پدر برایش جان می دهد. علی اکبــر ِ حسین همان است که حضرت ابی عبدالله در دو عالم بر خواسته ی او تسلیم است.علی اکبــر اوست که بر لب های قمر بنی هاشم از لبخندش، تبسم نقش می بندد. علی اکبــر ِ حسین، شهیدِ راه حسین است. علی اکبــر همان است که در راهِ خونِ خدا، بدنش پاره پاره شد. علی اکبــر ِ حسین است که در اوج مظلومیت به شهادت رسید. علی اکبر ِ جوان،  شهیدِ لب تشنه حسین است.   علی اکبــر هم اوست آقای کَرَم و بزرگواری که سائل را دست خالی بر نمی گرداند. علی اکبــر آقای مردانگی و غیرت و شجاعت و عطوفت است.علی اکبــر ِ حسین، اوست که در اوج جمال و جلال و جوانی و در بهترین دوران زندگی، فدای امام زمانش شد. علی اکبــر الگوی زندگی و بندگی برای من و توست. علی اکبــر ِ حسین، مولا و مقتدای من و توست. جانِ ما، فدای او و پدرش.

پی نوشت:
یازده شعبان، سالروز میلاد حضرت علی اکبر و روز جوان، بر همه جوانانِ شیعه رهروِ راه حسین علیه السلام مبارک باد.
** چهل صلوات برای سالروز میلادش به پیشگاه مقدس ِ او هدیه کنیم.


89/4/27
6:37 عصر

طرح مبارزه با بدحجابی و نحوه اجرای آن

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های اجتماعی، طرح مبارزه با بدحجابی و نیروی انتظامی

بسم الله
در خیابان شهید باهنر  بودم که دیدم یک سری پلیس مرد که همگی یک فرم بودند با کلاه کج و صورت بدون محاسن، در یک جای خیابان که عرض آن موقتا کمتر می شد داخل ماشین ها را نگاه می کردند و ماشین هایی که زن های بدحجاب سرنشینش بودند را نگه می داشتند. چند لحظه ای که ما آنجا ایستاده بودیم جالب این بود که فقط ماشین هایی را که هم راننده و هم سرنشین زن بود نگه می داشتند.
من روی اصل طرح مبارزه با بدحجابی حرفی ندارم و اتفاقا بسیار لازم و واجب است. اما روی نحوه اجرای طرح و چگونگی مبارزه با بدحجابی اعتراض دارم. اینکه پلیس زن همراهشان نبود از یک نظر خوب بود.  از این نظر که فرم پلیس های مؤنث، چادر است و اگر این زنان با این فرم اگر چه به عنوان پلیس،  زنان بدحجاب را جریمه کنند به نظر من بین زنان تفرقه ایجاد می کند. این طرز برخورد نه تنها تأثیر مثبتی ندارد بلکه اثر منفی هم دارد. در همان خیابان شهید باهنر زنی داشت از خیابان رد می شد مرا که دید روسری اش را جلوتر آورد. به نظر من همین چادری که یک زن سر می کند خودش وسیله امر به معروف اوست و دیگر زنان که در کوچه و خیابان او را می بینند یاد خدا و امر او در مورد رعایت حجاب موردِ نظرِ خدا می افتند و همین کفایت می کند.
اما مورد دیگری که محل اشکال است این بود که خب اگر این طرح، طرح مبارزه با بدحجابی است پس چرا از پایه و اساس خودش با آیات قرآن که در مورد پوشش و حجاب آمده است، متناقض است؟ مگر ما در قرآن نداریم که قُل لِلمُؤمِنون یَغضُوا اَبصارَهُم (به مردان مؤمن بگو که چشم خود را از نامحرم بپوشانند...سوره مبارکه نور). وقتی که آن پلیس های جوان طبق طرحی که برایشان بخشنامه شده باید داخل ماشین ها را نگاه کنند و بعد از مشاهده زن بدحجاب آنقدر دقیق شوند که بتوانند شمارش تخلفات او را اعم از لاک ناخن، موی رنگ و مِش شده، رنگ مانتو، تنگ بودن مانتو و رنگ پوست که آیا طبیعی است یا نه سولاریوم شده!!! ببینند تا بتوانند در برگ های جریمه مخصوص ن زن بدحجاب را جریمه کنند، آیا این مردان جوان در حفظ ایمان خود سالم خواهند ماند؟ آیا این است عمل به آیه  قُل لِلمُؤمِنون یَغضُوا اَبصارَهُم ؟؟؟
در قرآن در سوره مبارکه بقرة خداوند می فرماید: اَتأمُرونَ الناسَ بالبرِّ وَ تَنسَونَ اَنفُسَکُم وَ اَنتُم تَتلونَ الکِتاب اَفَلا تَعقِلون (آیا امر می کنید مردم را به نیکی و فراموش می کنید خودتان را در حالی که کتاب را می خوانید، آیا پس فکر نمی کنید؟)
برای امر به معروف و نهی از منکر که خداوند در قرآن می فرماید عده ای باید به این امر به بپردازند باید اندیشید و نباید گروه جوان دیگری را به تباهی کشانید برای هدایت گروهی دیگر. دلم برای آن مردان جوان سوخت که باید برای انجام وظیفه خود اینقدر چشم خود را به گناه آلوده کنند. و دلم برای این انقلاب به درد آمد که برای طرح مبارزه با بدحجابی هم به خاکی میزنیم.
پی نوشت: 
*طرح کلی بنر وبلاگ از خودم بود. از
مریم عزیزم که بنر را طراحی کرد سپاسگزارم و همچنین از دو عزیزی که یکی اصل عکس را در اختیارم قرار داد و دیگری زحمت نصب بنر را کشید تشکر میکنم که معصوم فرمود : مَن لَم یَشکُرُ المَخلوق لَم یَشکُرُ الخالِق( کسی که از بندگان خدا تشکر نکند از خدا هم تشکر نخواهد کرد).
*در پست بعدی طرح و نظرات شخصی خودم را درباره ی نحوه مبارزه با بدحجابی مطرح خواهم کرد.


89/4/23
9:43 عصر

حالا چرا؟

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی


بسم الله
خیلی وقت پیش زمانی که اولین بار داستان استاد شهریار را شنیدم که کسی را دوست داشته است و او در آخرین سالهای عمر استاد شهریار برای دیدن او رفته است همیشه برایم عجیب بود که چطور ممکن است که انسان یک نفر را سالها دوست داشته باشد طوری که وقتی در آخرین روزهای عمر آن فرد که بی وفایی هم کرده به نزدش برگردد در رثای او اینطور بسراید که آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا. این روزها و این سال اخیر خوب معنی این شعر را درک می کنم.
نه اینکه بگویم داستانی چون داستان استاد شهریار داشته ام، نه نداشته ام. ولی این را خوب درک می کنم که بعضی آدمها،بعضی موقعیت ها، بعضی مسائل که سال ها به دنبالشان بوده ایم، هم برای رسیدن به آنها تلاش کرده ایم و هم شب و روز دعا کرده ایم و از خدا خواستیمشان، زمانی به پست ما می خورند که در آن زمان خود ما توانایی پذیرش آنها را به هر دلیلی نداریم. آن زمان که چنین صحنه هایی برایم پیش آمد تازه معنای واقعی شعر استاد را فهمیدم و دلم می خواست بلند فریاد بزنم: آمـــدی جــانم به قربانت ولی حالا چرا، و بلندتر از آن بگویم: بــــی وفــا حـالا که مـن افتــاده ام از پــا چــرا..
به قول عزیزی مثل کلیدی که بالای سر بچه می گیریم و با او بازی می کنیم و تا می آید کلید را بگیرد آن را بالاتر می بریم، خدا هم همینطور صبر و بندگی مرا گاهی وقتها می سنجد. نمی دانم چطور می توانم این مسائل را برای خودم حلاجی کنمولی تنها چیزی که به ذهن من می رسد همان امتحان خداست و شاید برای دلداری خودم بتوانم بگویم: خدا گر ز حکمت ببندد دری ... ز رحمت گشاید در دیگری (بهتری).
پی نوشت:
هرگز دلم نمی خواهد معنی این شعر را درک کنم که می گوید: چقدر زود دیر می شود.


89/4/22
11:28 صبح

غار تنهایی من

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، غار تنهایی


بسم الله
وقتی که من به غار تنهایی ام پناه می برم، آن زمان است که علاوه بر اینکه درِ اتاق را به روی خودم می بندم، تلفن همراهم را خاموش می کنم، به خانواده می سپارم که اگر کسی تماس گرفت و با من کار داشت بگویید خودم با آنها تماس می گیرم، درِ فضای مجازی را هم به روی خودم می بندم. حالا این پناهندگی ممکن است فقط چند ساعت یا چند روز باشد و یا حتی ممکن است به ماه و سال هم بینجامد. تجربه نشان داده که به سال انجامیدنش با حداکثر میزان شدت و حدت توفیق اجباری بوده که نصیبم شده است. اما در موارد دیگر، این پناهندگی از شدت و حدت کمتری برخوردار بوده است، هم از نظر کیفی (اندازه ارتباط با خلق الله) و هم از نظر کمی (زمان پناهنده شدن به غار تنهایی). ذهن من بعضی مواقع نیاز به تازه شدن دارد. به اکسیژن نیاز دارد، به فکر کردن، به تنهایی. روح من گاهی وقت ها به تنها بودن با خودش نیاز دارد تا بفهمد کجای کار است و از خدا چقدر فاصله گرفته است. وقتی من به غار تنهایی ام می روم، آنقدر لجباز و خیره سَر می شوم که هیچ کس نتواند به خلوت من وارد شود یا مرا از خلوتم بیرون کند. بعضی وقتها احساس می کنم که مغز و اعصابم خواب رفته است. خودم باید به زبان خوش از خواب بیدارشان کنم.
پی نوشت:
کی میتونه جز من و تو (روح من) دردِ ما رو چاره کنه..


89/4/17
11:40 صبح

جام جهانی و شهادتی که از یاد ها رفت

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های سیاسی، شهیده مروه الشربینی، دادگاه های ناصالح غرب

بسم الله

این روزها سالگرد شهادت مروه الشربینی است. پارسال او فرزند سه ساله اش را به پارک برده بود. مردی روسی تبار و تبعه آلمان، به خانم مروه توهین کرده بود و ناسزا گفته بود و  سعی کرده بود روسری اش را از سرش بردارد. آن مرد به مروه به دلیل مسلمان بودنش و حجابش، لقب تروریست را داده بود. خانم مروه 32 ساله که دکتر داروساز هم بود، از آن مرد به دادگاه آلمان شکایت کرده بود. در جلسه دادگاه آن مرد متهم، با خود چاقو آورده بود. او در جلوی چشم همسر و فرزند سه ساله مروه، او و جنین سه ماه اش را با هجده ضربه چاقو از پای درآورد. آنچه مورد سوال است این است که چطور ممکن است یک متهم جلوی چشم پلیس هجده ضربه چاقو بزند. جز اینکه این برنامه از قبل تعیین شده و هماهنگ شده بوده است. چرا که وقتی همسر شهیده الشربینی برای دفاع از او بر میخیزد توسط همان پلیسی که در مقابل آن مرد قاتل، هیچ عکس العملی نشان نداده بود و اجازه داده بود تا 18 بار با چاقو به پیکر یک زن باردار ضربه وارد شود، توسط همان پلیس ها مورد اصابت گلوله قرار می گیرد. بله! پلیس آلمان به همسر آن زن شلیک می کند تا تنها انسان حاضر در آن جلسه شیطانی هم از پای در بیاید تا آنها به هدف شوم خود یعنی کشتن آن زن مسلمان برسند. دلایل زیادی هم می توانند داشته باشند از جمله آنکه دیگر هیچ مسلمانی جرأت نکند در صورت مورد تعرض واقع شدن به دادگاه شکایت بکند. برای ایجاد کردن رعب و وحشت در دل مسلمانان و حتی زنان محجبه این هماهنگی را کرده اند. کسی به من نگوید که این برنامه هماهنگ شده نبوده است چرا که هیچ عقل سلیمی باور نخواهد کرد. اگر هماهنگ شده نبوده پس چطور به متهم اجازه داده شده 18 ضربه بزند و پلیس هیچ عکس العملی نشان نداده و چطور همان پلیس در همان لحظه به همسر مروه که برای نجات او بر میخیزد شلیک میکند؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این زنان همان ها هستند که بِاَیِ ذَنبٍ قُتِلَت در موردشان آمده است. این زنان محجبه که به خاطر ایمانشان به خدا و حجابشان از این دنیا رخت بر میبندند همان پیروان و دنباله روندگان راه شهیدانی چون آسیه و سمیه و فاطمه زهرا سلام الله علهیم اجمعین هستند. در ایران خودمان هم کم نیستند زنانی که به خاطر حجابشان مورد توهین و تمسخر و تعرض قرار می گیرند. اصلا زنان محجبه افتخارشان این است که مانند عزیزترین فرد اسلام حضرت پیغمبر صلی الله علیه برای به اهتزاز درآوردن پرچم اسلام، مورد آزار و اذیت دشمنان خدا هستند.
پی نوشت:
در زمان برگزاری مسابقه فوتبال تیم های آلمان و اسپانیا، در اتاق ماندم. چرا که طاقت نداشتم ببینم که دقیقا در روزهای سالگرد شهادت مروه الشربینی که با رضایت دادگاهی آلمانی که به جای طرف حق گرفتن ، شاکی را چون مسلمان و محجبه بود به قتل رسانید، تیم آلمان به فینال مسابقات جهانی راه یابد. خدا را شکر می گویم که چنین هم نشد.


<   <<   31   32   33   34   35      >